کنار سایه ها آرام می گیری
صدایت ساز لادن هاست
نگاه آبیت بر قاب قلبم می نویسد عشق
و من حیران به دنبال وجود تو
صدایم کردی و رفتی
و من در انتظار تو
چه شبها را سحر کردم
تو آن روز از کنار پنجره با مهربانی
غنچه ای دادی
تبسم کردی و دل را به نام عشق خود کردی
تو رمز خنده لبهای من هستی
تو می آیی و با خود یک سبد لبخند می آری
و من در جشن چشم تو
صداقت هدیه می آرم
بده دستت به دست من
جلو تاریک و طوفانی است
ولی با شمع چشم تو
نگاه جاده نورانی است
سلام
زیبا و پر احساس نوشتی
موفق باشی
عالی بود خسته نباشی
سلام....
جالب بود
وبلاگ خوبی دارید
موفق باشید
سلام
وبلاگت عالیه
پیش ما هم بیا
پیغام یادت نره
خواستی تبادل لینک کنی من حاضرم
به امیددیدار دوباره
هر دیو لاخ را از پیش راه خلق نمی شد کنار زد ...?