قسمت نوزدهم
آتش حسرت
از کثرت اندوه و حسرتی که بر وجودم نشسته بود، بر جای نشستم و با خود گفتم:
چه مقامی! چه منزلتی! در حالیکه من مدتهاست در این بیابان سرگردانم و با تمام موانع و مشکلات، دست به گریبانم، هنوز هم به جایی نرسیده ام، اما اینان با این سرعت خود را به مقصد می رسانند. براستی خوشا به حال آنان که به شهادت رفتند.
اشک بر گونه هایم سرازیر شد و بغض گلویم را چنگ زد.
چندان بلند بلند گریستم
(میزان الحکمه/ ج10 ص132 و المیزان/ ج2) که هر آنچه از عقده دنیا در دلم بود، محو شد... اما آتش غبطه و حسرتی که از عبور شهیدان در دلم باقی بود، مگر با این گریه ها خاموش می شد؟!نیک آرام به سمتم آمد، مرا دلجویی داد و تشویق به ادامه راهی کرد که بس طولانی و طاقت سوز بود.
ادامه دارد ...
هرکس به خانمانی دارد مهربانی٬
من مهربان ندارم نامهربان من کو
ای مردمان بگویید٬ آرام جان من کو ٬
راحت فزای هرکس محنت رسان من کو
نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس ٬
گه گه به ناز گویم سر روان من کو
در بوستان شادی هر کس گلی بچیند٬
آن گل که نشکنندش در بوستان من کو
جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدم از ایشان پیداست آن من کو...
سلام ....
نمی دونم چرا یک دفعه ای دلم گرفت ....
موفق باشی
من به روز هستم
سلام عزیز
نمی دونم چی صدات کنم روح مهربان یا سرگردون. وب تو هم حرف نداره. خوشحال شدم به کلبه حقیر من امدی.
سلام وعیدمبارک
عشق شناختی آسمانی است که دیدگان دل مارا گشوده ومارایاری می دهدتاچیزهاراچنان که خدایان می بینند به دیده آوریم.
چه نوشته ی زیبایی اینجا می بینم نقش بسته واقعا قشنگ بود
ولی غافلگیرکننده ازلحاظ تغییرنوشته که دیگه ازمرگ بیرون اومدی واین جالب توجه هستش.
همیشه درپناه حق باشی و همینطورخوش.
سلام چرا نذاشتی ادت کنم
تا بیشت باهات اشنا بشم
سلام
ببخشید از اتفاقی که افتاده.
ای دی من:
hr_renjer
در خدمتتون هستم.
سلام وب عالی دارین
حرفات خیلی جالبه
لینکتون می دم