شهر ارواح

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

شهر ارواح

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

داستان ارواح- قسمت بیست و هفتم- نزاع مجرمان

قسمت بیست و هفتم

نزاع مجرمان

حرف هایم که تمام شد خودم را به نیک نزدیک کردم و گفتم: زود برویم تا دوباره وبال گردنمان نشده اند. نیک گفت: اگر تمایل داری مشاجره و نزاعشان را با یکدیگر بشنوی، پس خوب دقت کن وقتی گوش سپردم صدای آنها را در دل تاریکی شنیدم که چند تن از آنها خطاب به گروهی دیگر می گفتند: اگر شما نبودید ما مومن می شدیم و حالا از نور و روشنایی ایمان برخوردار بودیم. آنها هم در جواب گفتند: مگر ما راه را برای شما بستیم؟ (سوره حدید/ آیه14) می خواستید ایمان بیاورید.

پس از لحظه ای سکوت یکی از آنها خشمگینانه فریاد کشید اصلا همه اش تقصیر فلانی یود همه این بدبختی های ما از آنجا شروع شد که به سخن این شخص گوش فرا دادیم و اطاعت او کردیم.

آن شخص نیز پاسخ داد: می خواستید از من پیروی کورکورانه نکنید. صدای فریاد دیگر از میان برخاست که: اکنون در عوض آن اطاعت و پیروی که از تو در دنیا کردیم بیا و ما را از گرفتاری نجات بده.

ناگهان صدای رهبرشان بلند شدکه می گفت: مگر نمی بینید من هم مثل شما گرفتارم؟ چگونه توان آن را دارم که شما را نجات دهم؟ (سوره غافر/ آیه 48) وقتی حرف رهبرشان به اینجا رسید، پیروانش مایوسانه لب به نفرین گشودند و گفتند: خدایا ما گناهی نداریم زیرا در دنیا او ما را رهبر و راهنما بود، پس عذابش را دوچندان کن. (سوره احزاب/ آیه 67و68)

هنوز مشاجره مجرمان به پایان نرسیده بود که نیک مرا به خود آورد و گفت: حرکت کن، دعوایشان پایانی ندارد. آنها در جهنم نیز همیشه با یکدیگر نزاع خواهند داشت. پس از برداشتن چند قدم ناگهان صدای دلخراشی به گوش رسید، علت را از نیک جویا شدم، گفت: صدای یکی از مجرمان بود که سرانجام در یکی از چاه های عمیق سقوط کرد.

از اینکه چنین عذاب هایی به من نمی رسید خوشحال بودم و همین مایه اطمینان بیشتر من به ادامه راه می شد.

ادامه دارد ...

نظرات 4 + ارسال نظر
marua دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 15:52 http://kindness.blogsky.com

سلام وصدسلام به توعزیزومهربان
راستش یک مشکل روحی برام پیش اومده وباعث شده قدرت نوشتن رو بگیره ازمن - ولی هرچند حتی اگه ننویسم حتما بهت سرخواهم زد ونظرم رو خواهم گذاشت - وامیدوارم به زودی زود این حال ازمن دوربشه ودوباره نوشتن رو شروع کنم
توخیلی خوب ومهربونی وخیلی نسبت به من لطف داری وهیچ وقت اون لحظه وثانیه هایی رو که باهات صحبت کردم رو فراموش نمیکنم - وهمیشه امیدوارم خوب وسلامت وخوش باشی. درپناه حق همیشه باشی.

marua چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 12:27 http://kindness.blogsky.com

من مجدد شروع به نوشتن کردم اگه دوست داشتی بازسری به من بزن. خوشحال میشم.

حسن چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 23:23 http://www.arttatr.blogfa.com

سلام
من آپم
درمانچی بابا
از ...... مال تو باشد

ممنون که سر میزنی

marua پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 15:33 http://kindness.blogsky.com

سلام به توعزیزومهربان
که مثل همیشه بانظرومحبتت منوشرمنده لطفت میکنی
من به لطف خداوندمیخوام ادامه بدم نوشتن رو اگه دوست داشتی بازبهم بزن منوخوشحالم میکنی باحضورت تووبلاگم
همیشه خداوند پشت وپناهت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد