شهر ارواح

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

شهر ارواح

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

ازدواج حضرت محمّد (ص)

وقتى امانت و درستى محمّد (ص) زبانزد همگان شد، زن ثروتمندى از مردم مکه به نام خدیجه دختر خویلد که پیش از آن دوبار ازدواج کرده بود و ثروتى زیاد و عفت و تقوایى بى نظیر داشت، خواست که محمّد (ص) را براى تجارت به شام بفرستد و از سود بازرگانى خود سهمى به محمّد (ص) بدهد. محمّد (ص) این پیشنهاد را پذیرفت. خدیجه (میسره) غلام خود را همراه محمّد (ص) فرستاد.

وقتى میسره و محمّد از سفر پرسود شام برگشتند، میسره گزارش سفر را جزء به جزء به خدیجه داد و از امانت و درستى محمّد (ص) حکایتها گفت؛ از جمله براى خدیجه تعریف کرد: وقتى به (بصرى) رسیدیم، امین براى استراحت زیر سایه درختى نشست. در این موقع، چشم راهبى که در عبادتگاه خود بود به امین افتاد. پیش من آمد و نام او را از من پرسید و سپس چنین گفت: این مرد که زیر درخت نشسته، همان پیامبرى است که در(تورات) و (انجیل) درباره او مژده داده اند و من آنها را خوانده ام.

خدیجه شیفته امانت و صداقت محمّد (ص) شد. چندى بعد خواستار ازدواج با محمّد گردید. محمّد (ص) نیز این پیشنهاد را قبول کرد. در این موقع خدیجه چهل ساله بود و محمّد (ص) بیست و پنج سال داشت .

خدیجه تمام ثروت خود را در اختیار محمّد (ص) گذاشت و غلامانش را نیز بدو بخشید. محمّد (ص) بیدرنگ غلامانش را آزاد کرد و این اولین گام پیامبر در مبارزه با بردگى بود. محمّد (ص) مى خواست در عمل نشان دهد که مى توان ساده و دور از هوسهاى زودگذر و بدون غلام و کنیز زندگى کرد.

خانه خدیجه پیش از ازدواج پناهگاه بینوایان و تهیدستان بود. در موقع ازدواج هم کوچکترین تغییرى - از این لحاظ - در خانه خدیجه به وجود نیامد و همچنان به بینوایان بذل و بخشش مى کردند.

حلیمه دایه حضرت محمّد (ص) در سالهاى قحطى و بى بارانى به سراغ فرزند رضاعى اش محمّد (ص) مى آمد. محمّد (ص) عباى خود را زیر پاى او پهن مى کرد و به سخنان او گوش مى داد و موقع رفتن آنچه مى توانست به مادر رضاعى (دایه) خود کمک مى کرد.

محمّد امین بجاى اینکه پس از در اختیار گرفتن ثروت خدیجه به وسوسه هاى زودگذر دچار شود جز در کار خیر و کمک به بینوایان قدمى بر نمى داشت و بیشتر اوقات فراغت را به خارج مکه مى رفت و مدتها در دامنه کوهها و میان غار مى نشست و در آثار صنع خدا و شگفتیهاى جهان خلقت به تفکر مى پرداخت و با خداى جهان به راز و نیاز سرگرم مى شد. سالها بدین منوال گذشت، خدیجه همسر عزیز و با وفایش نیز مى دانست که هر وقت محمّد (ص) در خانه نیست، در(غار حرا) به سر مى برد. غار حرا، در شمال مکه در بالاى کوهى قرار دارد که هم اکنون نیز مشتاقان بدان جا مى روند و خاکش را توتیاى چشم مى کنند. این نقطه دور از غوغاى شهر و بت پرستى و آلودگیها، جایى است که شاهد راز و نیازهاى محمّد (ص) بوده است بخصوص در ماه رمضان که تمام ماه را محمّد(ص) در آنجا بسر مى برد. این تخته سنگهاى سیاه و این غار، شاهد نزول وحى و تابندگى انوار الهى بر قلب پاک عزیز قریش بوده است . این همان کوه (جبل النور) ست که هنوز هم نور افشانى مى کند.

نظرات 2 + ارسال نظر
بوسه سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 14:09 http://www.bose.blogsky.com

سلام دوست من
وبلاگ بسیار زیبایی دارید
عیدتون هم مبارک
**********
همیشه با تو
معنای زنده بودن من ،با تو بودن است
نزدیک ، دور
سیر ، گرسنه
رها ، اسیر
دلتنگ ، شاد
آن لحظه ای که بی توسر آید مرا مباد
مفهوم مرگ من
در راه سر فرازی تو، در کنار تو
مفهوم زندگی است.
معنای عشق نیز
در سرنوشت من
با تو،همیشه باتو،زیستن.
*******************
موفق و پیروز باشید

رز سفید سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 23:49 http://www.ghoroobesiahpoosh.blogsky.com

سلاممممم...متن خیلی خوبی بود..نه عالی بود..مشتاق شدم بقیه ی داستان های ۱۴ معصوم رو بخونم..اگر چه دلم میخواست...هیچی...زود آپ کن..میدونی که خیلی عجولم...در پناه حق باشی...مولا علی یارت..حضرت محمد نگهدارت..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد