شهر ارواح

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

شهر ارواح

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

می خوام خودکشی کنم. مردم از این همه بدبختی...

     مگه من چقدر تحمل دارم؟ مگه چه گناهی کردم که باید اینقدر بدبختی بکشم؟ دیگه نمی تونم تحمل کنم؟ کاش می مردم و راحت می شدم؟

    خدایا من این زندگی را نمی خوام! خدایا می خوام بمیرم! پس کجاست اون عزرائیل که منو از شر این دنیا راحت کنه؟

     دیگه نمی تونم تحمل کنم! فقط یه بار دیگه اگه یه بار دیگه .... حتما حتما خودمو می کشم. شاهرگم را می زنم، یا سم می خورم، یا خودمو از ساختمان پرت می کنم، مرگ یه بار شیون هم یه بار.

می کشم خودم را !!!

 

     تا حالا شده تو هم چنین حرفایی بزنی؟ نگو که نشده؟ نگو که دنیا به کامته و هیچ دردی نداری چون می دونم دروغ می گی!

     حالا فکر می کنی این همه بدبختی دلیلش چیه؟ این همه درد فقط ماله منه؟ خدا منو از یادش برده؟ خدا منو فراموش کرده؟

     راستی یه چیزی....

     اگه بچه مسلمونی، متن زیر را بخون بعد واسم بگو نظرت چیه؟ آیا بازم دوست داری خودکشی کنی؟

 

     پیامبر اکرم (ص) که بی گمان جزو عزیزترین ها نزد خداست در سپیده دم هفدهم ربیع الاول 570 میلادی چشم به جهان گشوند.

     پدرش عبدالله را پیش از تولد یا به روایتی در هفت ماهگی از دست داد.

     وقتی حضرت چهار ساله شد از آغوش گرم مادر به بیابان های عربستان نزد دایه اش حلیمه فرستاده شد.

     در سن شش سالگی در نهایت احتیاج به دامان امن مادر و مهر مادری و در حالی که از مادر دور بود و آرزوی در آغوش گرفتن مادر را داشت، مارش چشم از جهان فرو بست و فرزند خردسال را برای همیشه تنها گذاشت.

     پس از این درد عظیم پدر بزرگش خواست تا نقش پدر و مادر را برایش ایفا کند و محمد دلبسته او شد ولی او نیز بیش از دو سال کنار محمد خردسال نبود و محمد در هشت سالگی پدربزرگش را نیز از دست داد.

     و اینک محمد مجبور بود علاوه بر تحمل غم مرگ عزیزان، غم زندگی در جوار عموزادگان و فقر و تنگدستی حاکم بر زندگی عمو را نیز تحمل کند. تا جایی که بسیاری شب ها گرسنه به خواب می رفتند.

و این تنها گوشه ای از سختی های زندگی حضرت در خردسالی بود.

 

     راستی؟ انشاءالله که سایه پدر و مادر بالای سرت هست؟ خدا را شکر غم دوری از مادر در خردسالی و نامادری را که تجربه نکردی؟ تا حالا شده بینهایت گرسنه باشی ولی حتی یه کوچولو نون خشک و بیات هم توی خونه نباشه؟

 

اگر با دیگرانش بود میلی

چرا ظرف مرا بشکست لیلی

 

بازم ناامیدی از خدا؟