دعوت عمومى

سه سال از بعثت گذشته بود که پیامبر (ص) بعد از دعوت خویشاوندان، پیامبرى خود را براى عموم مردم آشکار کرد. روزى بر کوه (صفا) بالا رفت و با صداى بلند گفت :

« یا صباحاه » این کلمه مانند زنگ خطر و اعلام آمادگى است.

عده اى از قبایل به سوى پیامبر(ص) شتافتند. سپس پیامبر رو به مردم کرده گفتند: اى مردم اگر من به شما بگویم که پشت این کوه دشمنان شما کمین کرده اند و قصد مال و جان شما را دارند، حرف مرا قبول مى کنید؟ همگى گفتند: ما تاکنون از تو دروغى نشنیده ایم. سپس فرمود: اى مردم خود را از آتش دوزخ نجات دهید. من شما را از عذاب دردناک الهى مى ترسانم. مانند دیده بانى که دشمن را از نطقه دورى مى بیند و قوم خود را از خطر آگاه مى کند، من هم شما را از خطر عذاب قیامت آگاه مى سازم. مردم از ماموریت بزرگ پیامبر (ص) آگاه تر شدند. امّا ابولهب نیز در این جا موضوع مهم رسالت را با سبکسرى پاسخ گفت .

به محض ابلاغ عمومى رسالت، وضع بسیارى از مردم با محمّد (ص) تغییر کرد. همان کسانى که به ظاهر او را دوست مى داشتند، بناى اذیت و آزارش ‍ را گذاشتند.

آنها که در قبول دعوت او پیشرو بودند، از کسانى بودند که او را بیشتر از هر کسى مى شناختند و به راستى کردار و گفتارش ایمان داشتند. غیر از خدیجه و على و زید پسر حارثه که غلام آزاد شده حضرت محمّد(ص) بود، جعفر فرزند ابوطالب و ابوذر غفارى و عمرو بن عبسه و خالد بن سعید و ابوبکر و... از پیشگامان در ایمان بودند، و اینها هم در آگاه کردن جوانان مکه و تبلیغ آنها به اسلام از کوشش دریغ نمى کردند. نخستین مسلمانان: بلال، یاسر و زنش سمیه، خباب، ارقم، طلحه، زبیر، عثمان، سعد و... بودند. در سه سال اول عده پیروان محمّد (ص) به بیست نفر رسیدند.