شاید

شاید اون جوری که باید قدرتو من ندونستم

حرفایی بود توی قلبم من نگفتم نتونستم

من به تو هرگز نگفتم با تو بودن آرزومه

نقش اون چشمای معصوم لحظه لحظه رو به رومه

نیومد روی زبونم که بگم بی تو چی هستم

که بگم دیوونتم من زندگی مو به تو بستم

تو را دیدم مثل آینه توی تنهایی شکستی

من کلامی نمی گفتم که برام زندگی هستی

نمی دونستی که چون گل توی قلب من شکفتی

چشم تو پر از گلایه س اما هرگز نمی گفتی

 

شاید اون جوری که باید قدرتو من ندونستم...