مسافر

ای سکوت لحظه هایم خالی از آواز تو

آسمانی مه گرفته خالی از پرواز تو

خانه ای بی پنجره در انتهای کوچه ام

مژده پایان این بی رونقی ها ساز تو

پر غرور با اصالت . جاری جاوید من

ای تمام بی نیازی ها درون ساز تو

پشت پرده مانده ای . قهرت خسوف واژه ها

جنس شبهای چو یلدای من از آغاز تو

همسفر بی تو مسافر می رود در این سفر

بی ترانه کوله بارش خالی از ایجاز تو