خسته از آوارگی ها
آسمان با ما غریبه
دست ما تنها و خالی
قلب آدم ها غریبه
بی محبت هر نگاهی
شیشه چشما غریبه
از برای بی پناهان
گردش دنیا غریبه
خفته بر لبهای کوچه
نغمه های آشنایی
در خیابان های ساکت
مانده تنها رد پایی
خاک من کو خاک من کو
خانه من در وطن کو
ای خدا اینجا وطن نیست
عشق من ایران من کو
آنکه سامانی ندارد
سر به خشت غم گذارد
تن به طوفان می سپارد
آنکه دیواری ندارد
آسمان بر شوره زاران
قطره ای باران نبارد
در دل آواره هرگز
دانه شادی نکارد
حسین آقا سلام
خسته نباشی داداش
امیدوارم که این ایام خوش گذشته باشه
سال پربار و توام با موفقیت برایت آرزو میکنم
شاد وپاینده باشی
مهدی
اولللللللللللللللللللللللل
سلام
خوبید؟
چرا اینقدر ناامید؟ ایران هنوزم خوب و قشنگه ...فقط آدماش یه نموره ... نگم بهتره ... خودتون بهتر میدونید چه جوریند ...
من فکر میکنم وقتی داریم به ایران فکر میکنیم و به جای جایش سفر میکنیم , اگه مسایل سیاسی و مذهبی و کنار بذاریم ... بازم به همون قشنگیها و زیباییها میرسیم.
به قول سهراب چشمها را باید شست ... جور دیگر باید دید.
پایدار باشید.
در پناه حق.
دینگ دینگ
سلام
خوبی؟
حسین داستانات فوق العاده اس هم خنده داره هم گریه دار
مخصوصا اون از جنه...
بازم از اون داستانا بنویس
موفق باشی
بای
salam khobi