شهر ارواح

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

شهر ارواح

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

دنیای ماورائ الطبیعه

سلام برهمه دوستان

و سلام بر آقا رضا

امروز واسه کلیه دوستان دست نوشته ای از عزیز دلم آقا رضا هدیه آوردم.

 

دوش ما را حال خوشی دست داد
سینه ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان منست
نام تو خط امان منست
ای نگهت خواسته آفتاب
بر من ظلمت زده هم بتاب



محکوم به حبس عشق گشتیم
از حکم ازلی ابد گرفتیم
یا علی در بند دنیا نیستم
بنده لبخند دنیا نیستم
بنده آنم که لطفش دایم است
با من و بی من به ذاتش قایم است
دایم الوصفیم اما بی خبر
در پی اصلیم اما بی خبر
نور یعنی انتشار روشنی
تا بساط ظلم را در هم زنی



جاده حیرت بسی پر پیچ بود
لطف ساقی بود و باقی هیچ بود



فای فیض و قای قرب و های هوی
می دهد بر اهل تقوا آبروی
با چراغ وحی بنگر راه را
تا ببینی هر قدم الله را
جمله ادیان ز یک دین بیش نیست
جز الوهیت رهی در هیچ نیست
ذکر مولایم علی اعجاز کرد
عقده ها را از زبانم باز کرد
نام او سرحلقه ذکر منست
کز فروغ او زبانم روشن است
گر نباشد جذبه این من نیستم
این که غوغا میکند من نیستم
از ذکر علی مدد گرفتیم
آن چیز که میشود گرفتیم



در میان مسایلی که با دنیای ماورائ الطبیعه سر و کار دارند صرفا نباید به روح و رابطه با آنها بسنده کرد بلکه آنچه که برخی خرافاتش گویند در این میان میگنجد....مانند انواع ادعیه...دعاها و ضمایم....علم جفر.....شاقول ابو علی سینا و خیلی مسایل دیگر که شاید اندک تفاوتی با علم الارواح دارند اما همگی یکدیگر را پوشش میدهند و چون متاسفانه بسیاری از این مطالب بی خبرند همه را خرافات نامیده اند.....در آینده به شرحی در هر یک میپردازم.....چاکرم...

malayer1385aa@yahoo.com

 

 رضا جان چاکرتم.

با من ای عشق امتحان ها می کنی

 

با من ای عشق امتحان ها می کنی

واقفی بر عجزم اما می کنی

هم تو اندر بیشه آتش می زنی

هم شکایت را تو پیدا می کنی

عارفان را نقد شربت می دهی

زاهدان را مست فردا می کنی

مرغ مرگ اندیش را غم می دهی

بلبلان را مست و گویا می کنی

 

 

امروز تمام حرفای دلم رو در شعر فوق دیدم

پس واستون نوشتم تا حرف دلم را بدونید

خصوصا شما دوست عزیز

"رز سفید"

خیلی خوشحالم که توی این مدت کم تونستم دوستای خوبی پیدا کنم

و امید وارم هیچ وقت گرمای وجودشون، قلب سردم را ترک نکنه.

دل شکسته

   سلام

 

تاحالا واست پیش اومده که یه دوست صمیمی به خاطر یه حرف نسنجیده ازت برنجه؟

تاحالا واست پیش اومده که یه دوست صمیمی اعتمادشو پیشت از دست بده؟

تاحالا واست پیش اومده که یه دوست صمیمی بهت بگه دیگه از صحبت کردن با تو خسته شدم؟

تاحالا واست پیش اومده که یه دوست صمیمی با رفتارش به تو نشون بده که دورشو خط بکشی و فراموشش کنی؟

تاحالا واست پیش اومده که یه دوست صمیمی دیگه دوست نداشته باشه؟

تاحالا واست پیش اومده که یه دوست صمیمی بهت بگه از همون اول به دوستی با تو شک داشتم؟

تاحالا واست پیش اومده که یه دوست صمیمی بهت بگه تو هدفت از این دوستی بازی دادن من بوده؟

تاحالا واست پیش اومده که یه دوست صمیمی ..................

 

و حالا تو هم

 

نتونی بهش ثابت کنی که اشتباه پیش اومده.

نتونی بهش ثابت کنی که از حرفت مقصودی نداشتی.

نتونی بهش ثابت کنی که در اعتمادش خیانت نکردی.

نتونی بهش ثابت کنی که نمی تونی ازش فاصله بگیری و همیشه به فکرشی.

نتونی بهش ثابت کنی که هنوز دلت اسیرشه.

نتونی بهش ثابت کنی که ........

 

اگه اینا واست اتفاق افتاده باشه.

 

حالا شاید بتونی حال منو درک کنی!

حالا شاید بتونی بفهمی که آسمونم چقدر تار و زمین زیر پام چقدر سرد شده!

حالا شاید بتونی بفهمی که روزهام چقدر تاریک و شبهام چقدر ترسناک شده!

حالا شاید بتونی بفهمی که تو دلم چه طوفانیه و .........

ولی نه. بازم نمی تونی حال منو درک کنی.

بازم نمی تونی...............

بازم نمی تونی.

سوالاتی از احضار روح و احضار جن

سلام

تعدادی از دوستان درمورد احضار روح و جن سوال کرده بودند؛ و تکرار این سوالات باعث شد که تذکرات زیر را خدمت دوستان اعلام کنم.

     اول: اینکه احضار روح و جن و مصاحبه با آنها واقعیت داشته و روشهای بسیار زیادی داره که راحتترین روش، روش حروف الفباست.

     دوم: تمامی انسانها قادر به احضار روح از روش حروف الفبا هستن. تنها و تنها شرط برای احضار، داشتن اعتقاد به وجود ارواح و صحت عمل روش احضاره.

     سوم: تمامی ارواح را می توان احضار کرد، به جز، روح پیامبران و ائمه و معصومین؛ و ارواح محدود. (روح محدود یعنی روحی که در زمان زندگی اعمال زشت زیادی مرتکب شده و هم اکنون تحت تاثیر اعمالش گرفتار شده است.)

     چهارم: احضار روح برخلاف احضار جن و ارتباط با اجنه، گناه نبوده و مشکل شرعی ندارد.

     پنجم: ارواح دارای علم کامل نیستند و از این رو به خیلی از سوالات جواب نمی دهند یا اجازه جواب دادن ندارند. مثلا در مورد سوالات از محل زندگی آنها، اجازه جواب ندارند. یا سوال از آینده را به طور قطعی جواب نمی دهند. و یا سوال در مورد افراد غریبه و نا شناس برای روح در زمان حیات، ممکن است بی جواب بماند؛ به علت عدم شناخت روح احضار شده، از شخص مورد نظر.

     ششم: هنگام احضار نهایت احترام را نسبت به روح داشته و به هیچ وجه روح را وادار به خداحافظی نکنید.

     هفتم: ممکن است روح دیگری به جای روح مورد نظر شما احضار شود. در این صورت پس از اطمینان، سعی کنید هیچ قولی به روح نداده و هر چه سریعتر با او خداحافظی کنید.

     هشتم: سعی کنید مدت احضار طولانی نشود. چون این عمل باعث خستگی روح می گردد.

     نهم: هرگز قرائت فاتحه برای روح را فراموش نکنید.

     دهم: سعی نکنید صحت احضار روح را برای افرادی که باور ندارد توجیه کنید. اعتقاد آنها را برای خودشان محفوظ دارید.

با تشکر از دوستان عزیزی که از طریق نظرات خود یا ایمیل بنده را مورد لطف قرار می دهند.

عشق

 

چراغ روی تو را شمع گشت پروانه

مرا ز حال تو با حال خویش پروا نه

خرد که قید مجانین عشق می فرمود

به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه

به بوی زلف تو گر جان به باد رفت چه شد

هزار جان گرامی فدای جانانه

من رمیدم ز غیرت ز پا فتادم دوش

نگار خویش چو دیدم به دست بیگانه

چه نقشه ها که بر انگیختم و سود نداشت

فسون ما بر او گشته است افسانه

بر آتش رخ زیبای او به جای سپند

به غیر خال سیاهش که دید به دانه

به مژده جان به صبا داد شمع در نفسی

ز شمع روی تو اش چون رسید پروانه

مرا به دور لب دوست هست پیمانی

که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه

حدیث مدرسه و خانقه مگوی که باز

فتاد در سر حافظ هوای میخانه

 

لطائف الطوائف فخر الدین علی صفی

 

گوشه ای از لطائف الطوائف فخر الدین علی صفی

 

منصور خلیفه، به عربی گفت: « چرا شکر حق بجای نمی آوری؟ چون با ورود من طاعون از میان شما دفع شد.»

عرب گفت: « شکر حق بجای آورم. ولی ربطی به شما ندارد! چون حق تعالی از آن عادل تر است که دو بلای هم زمان بر ما فرود آورد.»

 

سمجی بی ادبی می کرد. عزیزی او را ملامت کرد. سمج گفت:« چه کنم؟ آب و گل مرا چنین سرشته اند.»

جواب گفت:« آب وگل تو را نیکو سرشته اند اما لگد کم خورده است.»

 

مردی، بزرگ بینی، زنی را خواستگاری کرد و می گفت: من مردی ام متحمل و پرتوان.

زن گفت: راست گویی. اگر متحمل و پرتوان نبودی، این بینی را چهل سال نمی کشیدی.

 

روزی وزیر خلیفه، بهلول را گفت: دل خوش دار که خلیفه تو را بزرگ کرد و بر سر جمعی خران و گاوان حاکم گردانید.

بهلول گفت: پس مواظب خود باش و پیروی من کن که اینک به گفته خود رعیت منی.

 

حکایات شیرین پارسی

حکایات شیرین پارسی

روزی یک مسافر در میان راه به درخت گردویی رسید و تصمیم گرفت کمی در سایه آن استراحت کند. همین طور که در سایه لم داده بود، کمی آن طرفتر چشمش به کدو تنبل بزرگی افتاد. پیش خود گفت:« کارهای خدا اصلا حساب و کتاب ندارد! کدوی به آن بزرگی بر ساقه ای نازک و گردویی به این کوچکی بر درختی عظیم.»

در حالی که مرد غرق در خیال خود بود، گردویی از درخت بر سرش افتاد. مرد نگاهی به بالا کرد وگفت: «خدایا، شرمنده ام! اگر به جای این گردو، کدوتنبل بود مسافرت من همین جا تمام می شد.»

انتظار

 

 

جمعه ها با عشق خلوت می کنم

از تو از آینده صحبت می کنم

زیر سقف یک خیال نقره ای

چشم هایت را زیارت می کنم

بر ضریح ابروانت بوسه ای

می گذارم عرض حاجت می کنم

با نگاهم آیه های عشق را

خیس و بارانی تلاوت می کنم

می نشینم روی بال اشتیاق

حس خوبم را سخاوت می کنم

با زبان بی زبانی جان من

با تو بودن را ضمانت می کنم

می نویسم روی متن انتظار

من به تاخیر تو عادت می کنم

چند فصلی گر چه تنها مانده ام

باز هم اما سماجت می کنم

می شوم تنها صبور جمعه ها

بیش از این ها استقامت می کنم

 

 

قلعه اجنه

       تصاویر زیر رو از یه قلعه یا کاروانسرای مخروبه در کنار شهرم گرفتم. قلعه ای معروف به قلعه اجنه
       حالا چرا این اسمو روش گذاشتن؟
       این طور واست بگم که هر کس با این قلعه سرو کار داشته حوادث و صداها و موارد عجیبی ازش دیده که قطعا تا آخر عمر در ذهن داره. مثلا پایین ریختن خاک و تکه پارچه و تکه های چوب  از آسمون. یا صدای بسیار بلند فریاد زن در نیمه شب. یا روشن شدن آتش در گوشه های قلعه بدون وجود مواد قابل اشتعال.و چندید مورد دیگه.
       بله. خودم هم وقتی برای اولین بار اینها رو شنیدم باورم نشد. پس شروع به پرس و جو از افرادی کردم که با این قلعه در ارتباط بودن. مثلا کشاورزی که زمینش نزدیک قلعه بود یا چوپانی که تابستون گله اش رو داخل این قلعه می خوابوند یا افرادی که به هر شکل شبی را نزدیک یا داخل این قلعه صبح کرده بودند.
       ولی بازهم برام جای سوال داشت. پس خودم وارد عمل شدم و با توافق دوستان پاتوقمون را به این محل تغییر دادیم. حالا دیگه هر روز چند ساعتی را در این قلعه بودیم و تمام نقاطش را مثل کف دست می شناختیم. در مرحله بعدی کار را گسترش دادییم و شبها هم بهش سر می زدیم و در آخرین مرحله چند شبی را داخل قلعه خوابیدیم.
       توی این مدت با توجه به چیزهایی که دیدم و شنیدم و حس کردم مطمئن شدم که شنیده هام در باره این قلعه درست بوده.
    و اما مختصری از آنچه در این مدت دیدم:
    1- ریختن خاک از آسمان
    2- گم شدن وسایل و ساعتی بعد پیدا شدن در گوشه ای دیگه یا بر روی دیوارهای پنج شش متری قلعه یا ...
    3- صداهای عجیب مثل فریادهای مبهم . انفجار. صدای پای اسب و ...
    4- آتش بازی بر روی برجها و آبشاری از آتش بر روی دیوار
    5- حرکات عجیب و غیر عادی حیوانات
       و بسیاری موارد دیگر.

چند عکس جدید از قلعه شهر ارواح

سلام دوستان

و حالا چند عکس جدید از قلعه شهر ارواح.

 

 

 

جای شما خالی خیلی اینجا باحاله

مسافر

ای سکوت لحظه هایم خالی از آواز تو

آسمانی مه گرفته خالی از پرواز تو

خانه ای بی پنجره در انتهای کوچه ام

مژده پایان این بی رونقی ها ساز تو

پر غرور با اصالت . جاری جاوید من

ای تمام بی نیازی ها درون ساز تو

پشت پرده مانده ای . قهرت خسوف واژه ها

جنس شبهای چو یلدای من از آغاز تو

همسفر بی تو مسافر می رود در این سفر

بی ترانه کوله بارش خالی از ایجاز تو

حادثه

نصر و من الله و فتح القریب

 

ملت شریف ایران

توجه فرمایید                توجه فرمایید

نهچیر آزاد شد

 

ملت شریف ایران

توجه فرمایید                توجه فرمایید

دقایقی پیش طی عملیات فتح النهچیر ایالت نهچیر توسط نیروهای جان بر کف گردان ۴۸۴ گروهان ۳  مجلسی از دست دشمنان فرضی نجات یافت.

 

ملت شریف ایران

توجه فرمایید                توجه فرمایید

نهچیر آزاد شد