شهر ارواح

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

شهر ارواح

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

داستان ارواح- قسمت هفدهم- توبه

« امام باقر (ع): در توبه همین بس که آدمی از کرده خویش پشیمان گردد. »

قسمت هفدهم

توبه

پس از لحظه ای سکوت نیک ادامه داد: البته این راهی که آمدی، قبلا برای تو در نظر گرفته شده بود. اما به واسطه توبه ای که کردی این راه از تو برداشته شد (سفینه البحار) هر چند گناه سعی داشت تو را به این راه باز گرداند.

گفتم: توبه من به خاطر گناه بسیار زشت و بزرگی بود که انجام داده بودم.

گفت: این مسیر هم، راه بسیار وحشتناکی بود که اگر توبه نکرده بودی باید این مسیر را می گذراندی که علاوه بر اینکه طولانی و پرفراز و نشیب و دارای گلوگاه های تنگ و تاریکی است، از حیوانات گزنده و درنده ای که درمسیر است نیز در امان نبودی. پس آنگاه نیک دستم را گرفت و به سمت خویش کشید و گفت: حالا حرکت کن که بایستی به مسیر قبلی خود برگردیم و به راه ادامه دهیم.

هر طور بود بقیه راه را پیمودیم تا اینکه به محیط باز و وسیعی رسیدیم که باتلاق مانند بود و چون قدم در آن نهادم، تا زانو در آن زمین لجن زار فرو رفتم. نیک که به راحتی می توانست قدم بردارد، با دیدن وضع من به عقب برگشت و از من خواست که دستم را برگردن او آویزم، تا شاید کمکم کند.

دیگر تا دهان در باتلاق فرو رفته بودم و توان فریاد کشیدن و کمک طلبیدن نداشتم، که به ناگاه فرشته الهی پدیدار شد و طنابی را به نیک داد و گفت: این طناب را خودش پیشاپیش فرستاده، کمکش کن تا نجات یابد.

فرشته رفت و نیک بلافاصله طناب را به سمت من انداخت و از آنجا که دستهایم را بالا گرفته بودم توانستم طناب را چنگ بزنم و از آن مهلکه نجات یابم. وقتی باتلاق را پشت سر نهایدم از نیک پرسیدم: مقصود فرشته از اینکه گفت: طناب را خودش فرستاده، چه بود؟

نیک گفت: اگر به یاد داشته باشی، ده سال پیش از مرگت، مدرسه ای ساختی که اینک کودکان و نوجوانان در آن به تعلیم و تربیت مشغول اند، آن چه باعث نجات تو از این گرفتاری گردید، خیرات آن مدرسه بود که در چنین لحظه ای به کمکت آمد. ( تحف العقول/ ص243 و بحارالاتوار/ ج6 ب10)

پس از تصدیق حرف نیک با قیافه ای حق به جانب، گفتم: من پنج سال قبل از آن نیز مسجدی ساختم، پس خیرات آن چه شد؟

نیک لبخندی زد و گفت: آن مسجد را چون از روی ریا (سفینه البحار/ ج1) و کسب شهرت ساختی و نه برای خدا (میزان الحکم/ ج3 ص61 ) مزدش را هم از مردم گرفتی.

گفتم: کدام مزد؟! گفت: تعریف و تمجیدهای مردم، به یاد بیاور که در دلت چه می گذشت وقتی مردم از تو تعریف می کردند! تو خوشبختی آنان را بر خوشحالی پروردگارت مقدم داشتی. باید بدانی که خداوند اعمالی را می پذیرد که تنها برای او انجام گرفته باشد. (فهرست غرر/ ص92)

حسرت و ندامت از طرفی و خجالت و شرمساری از طرف دیگر، تمام وجودم را فرا گرفت و به خود نهیب زدم: دیدی چگونه برای ریا و خودپسندی، اعمال خودت را که می توانست در چنین روزی دست گیر تو باشد، تباه کردی؟!

tobe

ادامه دارد ...

نظرات 6 + ارسال نظر
پینه دوز جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 00:56 http://pineh-doz.blogsky.com

پس باید ازمرشد پینه دوزاکمک بگیریم....ای کمک

[ بدون نام ] جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:10

خوب بود

یاس جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 ساعت 20:40 http://www.gheddis.blogsky.com

سلام
خدا خودش کمکمون کنه که اعمالمون خالص باشه
شاد باشی

marua شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:38 http://kindness.blogsky.com

سلام وصدسلام به تودوست خوبم
ازاینکه حضورت رو دروبلاگم میتونم حس کنم باعث دلگرمی وقوت قلبیه برای من . مثل همیشه نوشته هات تکانده وتذکردهنده لحظات گذران عمره . که آرزودارم بتونیم بنحواحسنت ازلحظات باقی که نمیدونیم چه وقت تموم خواهدشدرو استفاده کنیم. همیشه درپناه ایزدیکتاباشی .

someone شنبه 2 دی‌ماه سال 1385 ساعت 18:37 http://yaveh-gooyan.blogsky.com

سلام . موفق باشی .
به روز هستم

[ بدون نام ] دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1385 ساعت 23:56

سلام
خوب بود

سلام دوست عزیز
ممنون که بهم سر زدی و ممنون از نظرت... لصفا اگه بازم بهم سر زدی نقاط ضعفم را بهم بگو.
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد