شهر ارواح

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

شهر ارواح

اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

جنگ خیبر

خیبر یا بهتر بگوییم وادى خیبر هفت دژ بود در سرزمین حاصلخیزى در شمال مدینه به فاصله سى و دو فرسنگ که پناهگاه مهم یهودیان بود. یهودیان بیش از از پیش توطئه مى کردند و مزاحم مسلمانان بودند. پیامبر اسلام تصمیم گرفت این افراد مناطق را سر جاى خود بنشاند و شر آنها را دفع کند. بدین جهت دستور فرمود مسلمانان براى فتح خیبر عازم آن دیار شوند. پس از تلاش و مقاومت بسیار این سنگرها یکى پس از دیگرى فتح شد. پس از فتح دژهاى خیبر یهودیانى که در قریه (فدک) در 140 کیلومترى مدینه مى زیستند بدون جنگ و مقاومت تسلیم شدند و سرپرستى پیامبر(ص) را بر خود پذیرفتند. برابر قوانین اسلام جاهایى که بدون جنگ تسلیم مى شوند مخصوص پیامبر است. این قریه را رسول مکرم(ص) به دخترش فاطمه زهرا(ع) بخشید که ماجراى غصب آن تا زمان عبدالعزیز در تاریخ ثبت است و ما در زندگینامه فاطمه زهرا(ع) از آن سخن مى گوییم .
نظرات 3 + ارسال نظر
شاعر غزل درد سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:03 http://ghazale dard.blogfa.com

سلام دوست عزیز تر از جانم.شما خیلی خیلی به این بنده حقیر لطف دارید.من نمی دونم در مقابل اون همه محبت چی بگم فقط می گم دوست دارم

لطفا شرمنده نفرمایید.

کلیک کن تو قلب من سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:05 http://www.dvp.mihanblog.com

از وبلاگتان بهره لازم رابرده ایم شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>


http://www.dvp.mihanblog.com
کلیک کن تو قلب من
http://www.iranmaxim.mg-blog.com
وبلاگهای +/- جایزه 800 دلاری
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع

رئوفه - حسرت پرواز چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 00:41 http://www.hasrate-parvaaz.blogsky.com

سلام دوست خوبم از اینهمه دقت و توجهت خیلی ممنونم.شما طوری برام نوشتین که مجبورم کردی به تک تک سوالاتون پاسخ بدم.البته تا جایی که بتونم.
اول از همه این که من به علت ناراحتیای خودم خوب فکر کردم.این خیلی معلومه یه ضربه.یه افتادن. باعث شد شادی و شور و شر جوونی رو آروم آروم فرار کنه.چیزی که هنوزم توی وجودم هست و گاهی بهش سری میزنم.
در حواب سوال دیگه باید بگم منم اعتقاد دارم که خدا هیچکسو بدون غم نیافریده بلکه اگه همین غما هم نباشه وسیله ای برای سنجش توان بنده ها باقی نمیمونه.هیچکس تا حالا نبوده که طعم غم رو نچشیده باشه.این نظر خودمه.
باید بگم نمیتونم حدس بزنم عاشقترین مخلوق خدا کی بوده چون عشق قابل سنجش نیست.انواع زیادی هم داره و اینو میدونم تو عشق به خدا هیچوقت به پای خیلی از بزرگان و به قول شما دوستای خدا نمیرسیم.
گفتین به نظر من عشق چیه؟آیا انتهایی داره یا نه.پاسخ این سوالو از دید خودم میگم.به نظر من عشق تعریف کردنی نیست یعنی در قالب کلمات نمیاد ولی مظاهر و مصادیقش زیاده مصداقش رو میشه توی نگرانیای گاه و بیگاه برای معشوق.تو گریه ها و بیتابیای شب و نیمه شب. تو غصه های دوری.تو پر کشیدن برای آغوش معشوق وقتی که لباش پر از خنده میشه.برای ثانیه شماری برای لحظه ی دیدار.تو دل دل کردن برای گفتن چیزایی که همیشه میخوای بهش بگی ولی برات سخته. تو پر پر زدن دلت برای عشقت وقتی که حتی یه نسیم خنک کوچیک بهش میخوره. برای دلنگرونیای بی پایانت برای کسی که حتی یه لحظه نمیتونی تو فکرش نباشی و توی خیلی چیزای دیگه دید.و اما به نظر من عشق ت=نهایتی نداره.لااقل برای من اینطوره یعنی هیچوقت تموم نمیشه.یعنی انتها نداره.من تا ابد عاشق میمونم.
نه یادی که بعد از مدتی فراموش بشه و حتی دیگه تو خاطر خود دو طرف هم نباشه اسمش عشق نیست.عشق از نظر من اونه که همیشه و در هر شرایطی باقی بمونه و نه تنها کمتر نشه که هر لحظه و هر ثانیه بیشتر شه.من این عشقو با ذره دره ی وجودم لمس میکنم.عشق اینه که تو در شرایط سخت بازم کنار عشقت باشی و تنهاش نذاری.
آره دلبستگی بین دختر و پسر مقدمه ی عشق میتونه باشه ولی باید ادامه داشته باشه تا مصداق واقعی عشق بشه.عشق واقعی با رسیدن به معشوق تموم نمیشه حتی کم هم نمیشه بلکه هر روز و هر روز گسترده تر و عمیقتر میشه.حتی بعد از مرگ .اما در صحرای محشر که به قول شما مادر از فرزندش گریزانه این طبیعیه که عاشق و معشوق هم همو نشناسن یا از هم فرار کنن ولی بازم حتم دارم دو عاشق واقعی حتی در جهان دیگر هم دل در گروی هم دارند.
شما پرسیدید:به نظر شما می شه روی دلبستگی بین دو قلب که بعد از مدتی یکی از این قلب ها دلبسته قلب سوم می شه و قلب اول را فراموش می کنه اسم عشق گذاشت و می شه چنین قلبی را عاشق نامید؟
به نظر شما آیا ارزش داره که برای کسی که لایق اسم عاشق نیست اندوه خورد؟

نه این نظر من نیست ولی کسی که من عاشقش هستم کسی نیست که لایق این اسم نباشه.اما در مورد نفر سوم میتونم بگم اینجاست که باز هم عاشق واقعی سنجیده میشه اگر همچنان عاشقش بمونی عشقت ارزش تقدس یافتن هم داره.
نه من به هیچ وجه نگفتم که این غم از بی عدالتی خدا نسبت به من یا امثال من سرچشمه گرفته بلکه شدیدا معتقدم که تنها کسانی به این سختی و تلخی مورد آزمایش واقع میشن که لیاقت این امتحان رو دارن و من این آزمایش رو نشانه ی لطف بینهایت خدا به خودم تلقی میکنم و مثل همیشه تکیه میدم به دستای محکم خدا که هیچوقت تنهام نذاشته و هر وقت زمین خوردم باز اون بوده که دستم رو گرفته و بلندم کرده پس من هم این عشق رو موهبت ونعمت و هدیه ی خدا میدونم و ارزش این هدیه برای من کم شدنی نیست.
در آخر باید بگم که من عاشقم و از عشقم هرگز پشیمون نمیشم و اگر لایق باشم که همینطور عاشق زندگی آیندم رو شروع کنم اینو به خودم و طرف مقابلم و خدای خودم ثابت میکنم که میشه تا آخرین لحظه ی عمر عاشق موند.
دوست خوبم باید بگم به هیچوجه ناراحت نشدم بلکه خوشحالم شدم و ممنون از اینکه اینهمه دقت داری و برات اهمیت داره حال و روز یه خواهر کوچیک و خام.
بازم بهم سر بزن.من به حضور دوستان خوبی مثل شما دلگرمم.شاد باشین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد